امام انقلاب انتقاد بجا را لازمه انقلاب می دانند، لیکن من منتقد حرفه ای کرسی در دانشگاه و منبری در حوزه ندارم و نقدم :

تلخ ترین نوشته من

تلخ ترین نوشته من

هدف از درج این مطلب بیان اهمیت کشاورزی در اندیشه اسلامی و انقلابی ما می باشد که مقوله ای بسیار مغفول است. این اثر به موضوع کشاورزی و نقد سیاست‌های دولت‌های پس از انقلاب در این حیطه اختصاص دارد. نویسنده (حاج حیدر رحیم پور ازغدی) آن چه را که دیده و تجربه کرده در این کتاب آورده است.

بخش هایی از متن کتاب:

می خواهم سد تعصب و تحجري را بشكنم كه عاشقان را تا آنجا كور مي كند كه آلودگي و لكه اي را هم که بر دامن محبوب شان چسبيده است، دوست مي دارند چه عاشق کور، فسیل می گردد و به خود نیز دروغ می گوید ولی من می دانم عاشق صمیمی، مومن حقیقی و روشن فکر راستین چشم دلش بر جان معشوق است، چه به جان او دل باخته، نه تن و لباسش، به رنگ و لعاب های گوناگون هم چندان نظری ندارد.
در يك كلام عاشق حقيقي، شيعه مي گردد و از پي پيشوايي گام مي كشد كه خانه معشوق را بلد است و از پي او مي رود نه يك قدم جلو مي زند تا گمراه گردد و نه عقب مي ماند كه خوراك گرگ بيابان شود.

اگر امامش گفته باشد، كشاورزي محور اقتصاد اين انقلاب است، او هم محور مي داندش چه باور دارد که پیشوای او مکتب را از همه بهتر  و بیشتر می شناسد و از همه خیرخواه تر است...
شيعه اهل مذهب عدل و اختيار است. بنابراين بر پايه عدالتخواهي بايدش چيزي را به جاي خود نهاده و آنگاه كه بهترين را شناخت همو را برگزيند.

" ميخواهم به سر آغاز سده و ابتدا به ريزه كاريهاي خيانت دشمنان بيگانه و حمالان داخلي آنان بپردازم...

من كوچك بودم. روزي درشكه مامور خريد سوخت سفارت انگلستان به سراي پدرم كه رئيس صنف بود آمد و گفت: ما فلان مقدار هيزم پسته مي خواهيم. در آن ايام ،‌خريد هيزم پسته به خاطر عرضه بسيار هيزم هاي باغي، اقتصادي نبود اما اشترداران بيكار بودند و اين خبر خوش، آنان را به بيابان ها فرستاد و هر روز هزاران اصله، درخت پسته كوهي را قلع و قمع مي كردندو به سفارتخانه انگلستان مي فروختند و سفارت، مازاد سوخت خود را به كارمندان خود اهدا و به روساي ادارات هم كه بردگانش بودند سفارش ميكرد تا مي توانيد زغال سنگ، كه كربنش موذي است مصرف نكرده و كنده پسته كه همه چيزش بهتر است مصرف كنيد. اين جنايت تا روزگاري كه دولت مصدق قطع بوته هاي پسته را ممنوع نكرده بود، ادامه داشت.
ليكن پس از منع نيز دستهاي اين جنايت را با رشوه دادن به دوازه بانان، تا آنجا ادامه دادند كه جنگلهاي پسته خراسان، تبديل به بيابان گرديد ،
بعد دريافتيم انگلستان با نابودي درختان پسته كوهي ما كه بهترين و گرانترين گونه پسته است با ماچه كرده و با چه حيله اي جنگل هاي درخت پسته را تبديل به بيابانهاي لم يزرع و كوير ساخته و مراتع را نابودگردانيده است.!!!

واقعه دوم:
منطقه حوالي ما كه همگي امروزه از شهر نان مي خرند! سالي چند صد خروار گندم مازاد را پنهان از نظر حكومتي كه در قبضه غرب بود به شوروي صادر مي كرد. گندمهايي كه امروز يك دانه از آنها را نمي بينند. و به غرب هم از همه كشور به طور رسمي صادرات كشته و قيسي و پسته و بخصوص مغز دانه زردآلو و گردو داشتيم. تا روزي كه اين جانيان (آمريكا و انگليس) كمر همت به نابودي همه جانبه كشاورزي و باغداري ما بستند.
ضربه نخست آمريكا، اصلاحات ارضي و طرح متلاشي كردن املاك و تارو مار كردن كشاورزان بود و قدم  دوم شكستن كمر ايران تا مرز نيازمندي به واردات گندم و در قدم سوم،‌ نابودي باغات كه هرگاه به آن مي انديشم بغض گلويم را مي فشارد و لعنت بر پليدي سياست آمريكان مي فرستم.
سالي كشتي حامل خشكبار با بازرگانان خراسان كه عمده ترين صادركنندگان خشكبار كشور بوند به بهانه اي كه هرگز مشخص نشد، چند روزي كالا در دريا متوقف گرديد و هنگامي به كشتي اجازه رفتن دادند كه مدت بيمه كالا گذشته بود و چون محموله به آمريكا رسيد ماموران بهداشت كه از پيش تر به انتظار ورود كشتي بودند به سراغ كالا آمدند و با بازرسي اي صوري فرمودند: مغزها فاسد گشته و ديگر قابل خوردن نيست.(مغزهاي توليد سال و درون جعبه هاي مهر و موم و كاغذ پيچ!) و همه را به دريا ريختند و در عوض خسارتي كه به بازرگانان وارد شد اين بار انگليس وارد معركه شد و به تبليغات سوخت هيزم درختان زردآلو و توت پرداخت من شاهد بودم كه مدير كل هاي ادارات، در لحظه، بهداشتي گشته و سوخت بيشتر ادارات و مجامع فرهنگي با كنده توت و زردآلو گرديد! آنگاه كه صادراتي نداشتيم، باغ داران به اجبار، درختان صدساله را قطع و به بازار مي آوردند! چه ، در لحظه نرخ هيزم توت و زردآلو فزوني گرفت. از اين رو درختاني را كه هر اصله آنها خرواري محصول مي داد به راهنمايي فرشته نجات قطع مي كردند و هيزم فروختند.

واقعه سوم:
پس از حمايت چنين فرشته اي، دگربار، سرويس هاي مشترك اسرائيليها و آمريكاييها به سراغ درختان گردو آمدند و هر درخت گردو از صد سال به بالا را به هزار تومان كه در آن روزگار بهاء يك قطعه زمين منزل شهري بود، خريدند و دلالان براي خريد پرسود درخت گردو، وجب به وجب كوهپايه ها را ميگشتند تا درختان گرود هم قلع و قمع گرديد. در ختاني كه اگر امروز بود هر اصله آنها سالي ده ميليون تومان گردو مي داد و باغ داران، سالها بعد، دانستند دشمن با آنان چه كرده، ليكن پشيماني بعدي سودي ندارد، و بعد فرزندانشان به پا خاسته كه در پي كاشت نهال گردو بر آمدندبا اينكه همه مي دانند درختان گردوي ما تابيست سالگي صغيرند و تا سي سالگي هم توليد چنداني ندارد ولي تا پانصدسالگي محصولشان هرروز بيشتر مي شود . بنابراين وامانده بودند تا بلوغ درختان چه كنند؟ به پيشنهاد عمال غرب، به خريد نهال هاي گردوي اسرائيلي بر آمدند تا زودتر به حاصل نشيند و هر اصله را هزار تومان يعني به بهاء كهن درختاني كه پدرانشان فروخته بودند، ‌مي خريدند و مي كاشتند. و امروزه دريافته اند كه محصول ده درخت گردوي اسرائيلي در حد يكي از درختان چند صدساله اي كه به هزار تومان فروخته بودند، نمي باشد.

جهت دسترسی به بخشهایی دیگر از متن کتاب به لینک زیر از پایگاه اطلاع رسانی طب شیعه مراجعه نمایید:

http://www.shiateb.com/pages/?current=viewdoc&langid=1&sel=1352


              عنوان:  تلخ‌ترین نوشته من

شابک:  978-964-04-5445-9
تاریخ اولین چاپ:  1389
تاریخ آخرين چاپ:  1389
نوع جلد:  شومیز
قطع:  رقعی
قیمت(ریال):  10000
شمارگان:  11000
چاپ جاری:  1
تعداد صفحات:  130
وزن(گرم): 

150