درمان سنتي اسلام و شاخصه هاي آن در روايات

طب اسلامی دروازه تمدن اسلامی/ حمیدرضا رحیمی

 

چندی است که جریان طب اسلامی عزم برخاستن کرده تا با حرکت به سمت تحقق آرمان تاریخی انبیاي الهی، نقش خود را در زمینه‎سازی برای برپایی تمدن عظیم اسلامی ایفا كند. نقش آفرینی علم طب در یک جامعه به حدی جدی است که امام صادق (علیه‎السلام) وجود طبیب را یکی از سه رکن لازم براي برپایی هر جامعه‎ای می‎دانند. ایشان در حدیثی می‎فرمایند: «مردم هر اجتماعی از سه گروه بی‎نیاز نیستند تا امور دنیا و آخرت خود را به‎وسیله آن سه دسته انجام دهند و هرگاه اجتماع فاقد آن سه دسته باشد، افراد آن جامعه به‎صورت حیوانات ضعیفی درخواهند آمد: فقیهی آگاه و پرهیزگار، مدیری خیرخواه و مسلط و طبیبی بینای کار و مورد اعتماد.»١ از اینرو، پرداختن به مسأله احیاي طب اسلامی به منزله پایه‎ریزی رکنی از ارکان تمدن اسلامی است و چنین رویکردی به علم طب، فضایی بسیار متفاوت از فضای کنونی را در برابر ما می‎گشاید. زیرا از نگاه تمدنزایی، علومی میتوانند به‎عنوان رکن تمدن اسلامی قرار گیرند که اجزاي آن‎‎ها توانایی برقراری نسبت‎‎های منطقی با دین جامع الهی را داشته باشند تا از این طریق، دین بتواند هدایت عرصه‎‎های مختلف معرفتی را بر محوریت وحی به دست گیرد و انسان را در همه ابعادش به کمال برساند. اما اگر این نسبت‎ها وجود نداشته باشند، دیگر دین نخواهد توانست از آن علم جهت رساندن جامعه اسلامی به هدف مورد نظرش استفاده كند. به‎عنوان مثال طب مدرن چون انسان را از زاویه‎ای صرفا تجربی نگاه میکند و ابعاد فرامادی او را در نظر نمی‎گیرد، توانایی برقراری نسبت‎‎های منطقی با تعریفی را که دین از انسان ارائه می‎دهد ندارد و بدیهی است که اگر بین دو مقوله نسبت منطقی برقرار نباشد تعامل سازنده‎ای هم وجود نخواهد داشت و به همین دلیل دین نمی‎تواند از چنین علمی جهت رساندن انسان به آن نوع از سلامتی که زمینه‎ساز سلوک الی‎الله است استفاده كند.

 

از طرف دیگر، انسان با تکیه بر عقلانیت مستقل از وحی و روش‎‎های تجربی صرف، نمی‎تواند به طبی دست یابد که صلاحیت مدیریت حوزه سلامت بشر را دارا باشد زیرا از طرفی انسان دارای لایه‎‎های تو در تویی است که با روش‎‎های تجربی و آزمایشگاهی نمی‎توان به شناخت آن دست یافت و از طرف دیگر انسان به‎عنوان جزئی از آفرینش دارای ارتباطاتی کاملا قانونمند با تمام اجزاي هستی است و این گستره وسیع به‎گونه‎ای تنظيم و چیده شده که کوچکترین خطا و ناهماهنگی در آن راه ندارد. «ما تَرَی فِی خَلْقِ الرحْمَنِ مِن تَفَاوُتٍ»٢ (تو در خلقت رحمان هیچ دوگانگی و عدم هماهنگی نمی‎بینی) از این‎رو کسی میتواند مدعی برنامه‎ریزی برای حوزه سلامت انسان باشد که به تمام روابط، نسبت‎ها و عوالم گوناگون مرتبط با انسان از عالم ماده تا برزخ و قیامت گرفته تا ارتباطات او با تمام موجودات علم داشته باشد، تا انسان را در هماهنگی کامل با نظام آفرینش قرار دهد. در غیر این صورت هر برنامه‎ای که ارائه دهد در تقابل با کل هستی قرار خواهد گرفت و هر نتیجه‎ای که از این برنامه بیرون بیاید باطل است. ناگفته پیداست که رسیدن به چنین شناخت وسیعی از دایره محدود توانایی انسان خارج است و بر همین اساس هیچ راهی جز وحی برای رسیدن به علوم حقیقی، از جمله علم طب وجود ندارد. به همین دلیل خداوند متعال وقتی که آدم ابوالبشر را از بهشت هبوط داد تمام علوم را به او آموخت تا از این طریق بشريت را از آن‎ها مطلع گرداند. «خداوند، آدم را از بهشت، فرو آورد و علم همه‎چیز را به او آموخت، که نجوم و طب از آن جمله است.»٣ پس معلم حقیقی علم طب خود خداوند است، و چنین علمی چون از جانب خالق هستی است در هماهنگی تام و تمام با همه اجزاء آفرینش قرار دارد و صاحب حرف اول و آخر در علم طب است. از این‎رو انبیاء و اولیاي الهی طبیبان واقعی بشر بوده‎اند و به لحاظ تاریخی، قدمت مذهب و طبابت همسان است. پس برای آگاهی از علم طبی که توان مدیریت سلامت در تمدن اسلامی را دارا است، باید به مکتب وحی و آموزه‎‎های انبیاء و اولیاي الهی رجوع كنیم و چنین طبی را طب اسلامی می‎نامیم. بر این اساس می‎توان گفت که مبانی و چهارچوب‎‎های طب اسلامی تولید کردنی نیستند بلکه کشف کردنی هستند و پس از این‎که این کشف از طریق رجوع به کلام معصومین (علیهم السلام) انجام پذیرفت جهت تولید هر برنامه‎ای در این حوزه باید ملتزم به همین مبانی باقی بمانیم تا از مدار حقیقت و تکوین عالم منحرف نشویم و در سلامت بمانیم. زیرا به فرموده قرآن: «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی‎الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم» (و شایسته نیست برای هیچ مؤمن و مؤمنه‎ای این‎که وقتی خدا و رسول او امری مقرر می‎فرمایند آن‎ها در کارشان خودسرانه رفتار کنند.) نتیجه مهمی که از این التزام حاصل می‎شود، لزوم جامعیت طب اسلامی است، زیرا در غیر این‎صورت باید راه دیگری جهت دسترسی به قواعد تکوینی عالم وجود داشته باشد تا بتوانیم از آن طریق نقص طب اسلامی را جبران کنیم و قبل از اين توضیح داده شد که راهی جز تمسک به وحی وجود ندارد. از این رو تنها طبی که صلاحیت مدیریت نظام سلامت در تمدن اسلامی را داراست طب جامع اسلامی است و این طب چون در مبانی خود ملتزم به مکتب وحی است با هیچ نظام درمانی دیگری مخلوط نخواهد شد و یک بنای کاملا مستقل خواهد داشت.

 

برای دانستن این‎که طب جامع اسلامی چگونه می‎تواند به‎عنوان اسباب بسط تمدن اسلامی عمل کند و در قلمرو‎‎های مربوط به خود، زمینه‎‎های سیر الی‎الله را که همان مقصد و هدف دین الهی است فراهم آورد به بررسی این حوزه در کلام معصومین (علیهم‎السلام) می‎پردازیم.

 

با استناد به آن‎چه از روایات به دست می‎آید، معرفت نفس یکی از راه‎‎های شناخت حق و مقدمه‎ای برای شناخت خداست. در حدیث آمده است که مردی بر پیامبر گرامی اسلام (صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) وارد شد و پرسید: «ای رسول خدا طریق شناخت حق چیست؟» و ایشان پاسخ دادند: «شناخت نفس»٤ و همچنین در حدیث مشهور دیگری از نبی مکرم اسلام و ائمه اطهار (عليهم السلام) نقل شده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است). در مورد معرفت نفس، روایتی از امام صادق (علیه‎السلام) در تحف‎العقول نقل شده است که نقش علم طب را در این حوزه مشخص می‎کند. ایشان می‎فرمایند: «معرفت نفس این است که نفس به چهار طبیعت و چهار ستون و چهار رکن شناخته شود؛ و چهار طبیعت عبارت‎اند از: خون، مره (صفراء)، باد و بلغم، و چهار ستون انسان اول عقل است که زیرکی هم از عقل است، دوم فهم، سوم حفظ و چهارم علم، و ارکان انسان نور، آتش، روح و آب است.»

 

این روایت شریف در ادامه به بررسی ارتباط بین رفتار انسان و حالات بدن می‎پردازد که به‎علت طولانی بودن آن را نميآوريم اما در همین بخش ذکر شده بايد توجه كرد كه امام صادق (علیه‎السلام) شناخت نفس را به اموری مربوط می‎داند که متصدی بررسی بسیاری از آن‎ها علم طب اسلامی است. در واقع ارکان، امزجه و طبایع همان اموری هستند که طب اسلامی در تحلیل سلامت و رفتار انسان به‎کار می‎گیرد و با توجه به این روایت معلوم می‎شود که یکی از ملزومات معرفت نفس، اطلاع از علم طب اسلامی است. بر این اساس چون تحلیل سلامتی انسان در طب اسلامی بر اساس تعریفی صورت می‎گیرد که منطبق با تعریف انسان در دین مبین اسلام است، علم طب اسلامی قادر به برقراری آن نوع از سلامتی در انسان است که زمینه‎‎های رشد او را برای عبودیت و تقرب الی‎الله که همان رسالت دین و هدف خلقت انسان است هموار می‎سازد. برای درک بهتر این موضوع به ذکر روایتی می‎پردازیم که شیخ بهایی رحمت‎الله علیه در کشکول خود از امیرمؤمنان امام علی (علیه‎السلام) نقل فرموده است. حضرت در این‎روایت می‎فرمایند: «هر کس طبايع او معتدل باشد مزاج او صافی گردد، و هر کس مزاجش صافی باشد اثر نفس در وی قوی گردد، و هر کس اثر نفس در او قوی گردد، به سوی آن‎چه که ارتقایش دهد بالا رود، و هر که به‎سوی آن‎چه ارتقایش دهد بالا رود به اخلاق نفسانی متخلق گردد و هر کس به اخلاق نفسانی متخلق گردد موجودی انسانی شود نه حیوانی، و داخل در ملکوت گردد.»

 

جهت فهم بهتر این روایت شریف باید توجه داشت که در نگاه اسلامی، نفس ناطقه به‎عنوان موجود مجرد، بدن را تدبیر می‎کند و همواره سعی دارد آن را در تعادل قرار دهد و اگر به جهت تأثیر عوامل خارجی از تعادل خارج شد به‎طور طبیعی و تکوینی تلاش می‎کند تا بدن را به تعادل برگرداند. از اینرو اگر طبایع انسان که از امور مؤثر در نفس انسان هستند از تعادل خارج شوند و باعث کدورت مزاج شوند، نفس ناطقه مجبور است که جهت اصلاح این عدم اعتدال از توجه به عالم قدس منصرف شود و به تدبیر مزاج بپردازد. در واقع در این حالت «طبیعت» دارد اقتضائات خود را به نفس تحمیل می‎کند که در اصطلاح اهل سلوک از آن به حکومت طبع بر نفس تعبیر می‎شود. این حکومت به‎صورت هوي و تمایلات نفسانی خود را بروز می‎دهد و باعث غلبه هوي بر نفس ناطقه که همان عقل است می‎شود. «الهی... و عقلی مغلوب و هوائی غالب». بنابراین، مبارزه با هوای نفس از این منظر یعنی حاکم کردن نفس انسانی بر طبیعت و اقتضائات آن، که این روایت شریف آن را این‎طور شرح میدهد که: «کسی‎که طباع او معتدل باشد، مزاجش صفا دارد و از کدورت و ثقل و انحراف در اقتضائات دور است و چنین مزاجی حاکم بر نفس نیست و اقتضائات غیرمعتدلی ندارد تا به نفس تحمیل کند و نفس برای اصلاح این اقتضائات غیر معتدل، مجبور باشد از عالم قدس منصرف شود و به اصلاح امور غیر معتدل بدن بپردازد، بلکه نفس حاکم بر این مزاج است و تأثیرش در مزاج قوی‎تر از تأثیر مزاج در نفس است، و بدن را به‎سوی خود می‎کشد و بدن را نیز همسنخ خود می‎کند و آثار ملکوتی را در بدن ظاهر می‎کند. بنابراین چنین شخصی دارای چیزی است که او را ارتقا می‎دهد و رفعت و ارتقای انسان اگر به‎دنبال نفس ناطقه قدسی انسان باشد، باعث تخلق انسان به اخلاق قدسی نفس انسانی می‎شود و نتیجه این ارتقا، انسان شدن و دور شدن شخص از حیوانیت و داخل شدن او به ملکوت است.»٥

 

از همین جاست که معلوم می‎شود که «طبیعت» از اموری است که دخل در شاکله انسان دارد و آیه شریفه هم می‎فرماید: «کُل یَعْمَلُ علی شاکِلَته» (رفتار هر کسی از شاکله او نشأت می‎گیرد.) بر این اساس، تعادل مزاج که برقراری آن از اصلی‎ترین وظایف علم طب است از ملزومات سلوک الی الله شمرده می‎شود و اهل حق این موضع را از نظر دور نداشته‎اند. سالکِ عارفِ بالله، شیخ محمد بهاری در باب صحت مزاج برای سلوک عارفان می‎نویسد: «[سالک] اول باید صحیح المزاج باشد. اگر علتی در مزاج باشد باید به معالجه آن بپردازد، چه: اگر سودا غالب آید، پاره‎ای از حرکات سوداویه را شور عشق پنداشته و مغرور گردد. اگر صفرا و حرارت غلبه کند، خشکی دماغ و خفقان قلب و سوء‎الخلق فوق‎العاده حاصل گردد. اگر بلغم زیاده باشد، قصور در فهم معانی دقیقه خواهد کرد. پس اعتدال مزاج، لازم است...»٦

 

طب اسلامی، منشأ بیماری را انحراف مزاج از حالت تعادل می‎داند و جهت بازگرداندن سلامت، به برقراری تعادل بین چهار عامل: «گرمی، سردی، خشکی و تری» در بدن می‎پردازد. به‎عنوان مثال اگر «سودا» که یکی از چهار طبیعت است، بر بدن غلبه کند، باعث افزایش «سردی» و «خشکی» در بدن میشود که جهت اصلاح آن باید از ضد‎آن یعنی «گرمی» و «تری» استفاده کرد. با مراجعه به احادیث طبی معلوم میشود که این‎روش همان روشی است که معصومین (علیهم‎السلام) که خزانه داران علوم الهی بودند از آن بهره می‎برده‎اند و به‎طور خاص امام صادق (علیه‎السلام) در مواجهه با یک طبیب هندی به منشأ وحیانی این دیدگاه اشاره کرده‎اند که در خاتمه این نوشتار به آن می‎پردازیم. در روایت آمده است که روزی یک طبیب هندی در مجلس منصور دوانیقی به امام صادق (علیه‎السلام) عرض کرد: «آیا از آن‎چه که از علم طب نزد من هست، می‎خواهی به تو بیاموزم؟» حضرت پاسخ داد: «نه، زیرا آن‎چه نزد من از علم طب وجود دارد بهتر است از آن‎چه در نزد تو است.» او گفت: «نزد تو چیست؟» حضرت فرمود: «گرمی را با سردی، و سردی را با گرمی، و خشکی را با تری، و تری را با خشکی، با توکل بر خداوند، درمان می‎کنم و سخن پیامبر اسلام را انجام می‎دهم که فرمود: «معده، خانه درد است و مراقبت و پرهیز در غذا خوردن، همان دوا است»، و با بدن بر اساس عادتش رفتار می‎كنم.» دانشمند هندی گفت: «آیا علم طب، غیر از این است؟» امام فرمود:«گمان می‎کنی من مثل تو این‎‎ها را از کتاب‎های طبی آموخته‎ام؟! نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از دیگری نیاموخته‎ام...» سپس سؤال‎‎هایی را از آن طبیب می‎پرسند که نمی‎تواند به هیچ‎کدام پاسخ دهد. و بعد از این‎که خودشان به آن سؤال‎ها پاسخ گفتند، آن طبیب می‎گوید: «این‎ها را از کجا آموخته‎ای؟» امام (علیه‎السلام) فرمودند: «از پدرانم و ایشان از پیامبر، و او از جبرئیل امین وحی و او از پروردگار که مصالح همه اجسام را داند» طبیب در آن وقت مسلمان شد و گفت: «تو داناترین مردم روزگاری.»٧

 

١- تحف العقول، ص ۳۲۱

٢- سوره ملک/آیه 3

٣- بحار الأنوار، ج55 ص275 ،ب10 ،ح64

٤- مستدرک الوسائل، ج11، ص138

٥- سلوک حکیمانه/ آثار طبیعت و مزاج ، محمد سلطانی

٦- تذکره المتقین، ص103

٧- محمد محمدی اشتهاردی، نگاهی بر زندگی امام صادق (علیه‎السلام)، ص3

 

منبع: هفته نامه پنجره شماره ۱۲۹ ص ۸۸ و ۸۹


صفحه اصلی وبلاگ طب جامع اسلامی