نظام طب آرمانی، منجی بشریت
قدرتی برتر از انرژی هستهای در گفتوگو با استاد حسین خیراندیش
نظام طب آرمانی، منجی بشریت / حمیدرضا رحیمی
استاد حسین خیراندیش رییس مؤسسه تحقیقات حجامت ایران و یکی از تأثیرگذارترین چهرههای حال حاضر جریان طب سنتی و اسلامی است که نامش با احیای طب اسلامی و سنت دینی حجامت گره خورده است وي دارای دکترای طب سنتی محض از يكياز دانشگاههای خارج از کشور است. از برجستهترین کارهای ايشان میتوان به لغو قانون ممنوعیت سنت دینی حجامت اشاره کرد که از سال 1334 به اجرا درآمده بود
اغلب افرادی که با طب اسلامی آشنایی ندارند، در برخورد با واژه طب اسلامی اولین سؤالی که در ذهنشان ایجاد میشود این است که مگر طب، اسلامی و غیراسلامی دارد؟نظر شما دراينباره چيست؟
بهطور کلی آنچه که بهعنوان طب سنتی در دنیا رایج است که بخش عمدهای از آن در فلات بزرگ ایران تبلور پیدا کرده، ریشه آسمانی دارد. اگر بخواهیم به تفکیک صحبت کنیم که کدامیک ریشه آسمانیاش بیشتر و کدامیک کمتر است، از بین حدود 34 مکتبی که سازمان بهداشت جهانی، تحت عنوان مکاتب طب سنتی دنیا معرفی کرده است، طب ایرانی، طب چینی و طب هندی، اشتراکات زیادی داشته و به هم نزدیکند و با مبانی طبیعت سازگاری دارند و ریشه آسمانی آنها کاملا آشکار است. وجوه اختلافاتشان هم بر حسب موقعیتهای جغرافیایی و گرایشهای خاصی که حکمای منطقه داشتند و شرایط آب و هوایی بوده که منجربه یکسری گرایشات خاص فنی شده، ولی همه دارای مبانی و فلسفه مشترک هستند. وقتی در طب قومی هم پیش میرویم، مثل طب سرخپوستان آمریکایی یا طب تبتیها، اطلاعاتی که در آفریقا پیرامون گیاهشناسی وجود دارد و اطلاعاتی که در دنیا پیرامون گیاهان و نقطه شناسیها وجود دارد، اینها همه یک ریشه آسمانی دارد. ریشه آسمانی به این معنی که پیامبران در طول تاریخ یک سلسله اطلاعات و رأیی را در اختیار بشر قرار دادند و بشر بهتدریج همان اطلاعات را کامل کرده و این اطلاعات در مقاطع گوناگونی توسط حکما به هم پیوند داده شده و در قالب یک کتاب سامان پیدا کرده است. از این جهت، طب سنتی را، بهمعنای طب آسمانی، میشود گفت طب اسلامی. طب اسلامی نه به معنای طبی که تمامی آن اندیشههای رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است، بلکه بهمعنای« الاسلام هو التسلیم» و بهمعنای طب پیامبران. این اندیشه را وقتی با اطلاعاتی که از ائمه و رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) محک میزنیم، میبینیم که وجوه اشتراک زیادی دارد. بالای 90 درصد، 95 درصد اشتراکات مفهومی و مبنایی در اینها به چشم میخورد. حال اگر بخواهیم محتوای همین طبی را که بر اساس اطلاعات تاریخ انسان و طب، ریشه آسمانی برایش فرض میکنیم را با کل اندیشهها و تاریخی که از اسلام در اختیار داریم محک بزنیم، یکسری نقصهایی در آن وجود دارد. یکسری مفاهیم مهم و اساسی است که در اینجا تعریف نشدهاند. در تعریف انسان، بیماری و درمان یکسری نقصهایی وجود دارد که میتوانیم آن را از طریق اطلاعاتی که منابع دینی در اختیارمان گذاشتهاند تکمیل کنیم؛ که اگر تکمیل شد، میشود طب اسلامی. در حال حاضر تکمیل نشده اینها، در اختیار جامعه طبی ماست که تحت عنوان طب سنتی ایران یا ITM تدریس میشود. حالا عدهای میگویند که ما نمیتوانیم با این مقدار از اطلاعات که در قالب چند جلد کتاب حدیثی و روایی جمعآوری شده سازمان طب بسازیم؛ بنابراین طب اسلامی نمیتواند باشد. حال آنکه این مد نظر طرفداران طب اسلامی نیست، بلکه منظور این است که آن ساختار و مبانی که خودش هم ریشه آسمانی دارد سر جایش قرار داشته باشد و بعد بیاید با این اطلاعات تکمیل بشود، سامان پیدا کند و یا در برخی از موارد اصلاح شود. اسلام بهطور کلی در همه زمینهها به همین صورت عمل کرده و جهتگیری حرکتها را تغییر میدهد. با علم متکی بر تجربه و علم متکی به مبانی عقلی مخالفتی ندارد، هرچند که خودش تولیدکننده آن هم نباشد، ولی آن علم را با جهتگیری دینی سازگار میکند. مثلا با فیزیک و صنعت مخالفتی ندارد، بلکه آنها را با دین سازگار میکند؛ در همه علوم به همین صورت است. در علم طب هم آن بخشهایی که با مبانی دینی ناسازگار هستند، سازگار میشوند. حالا در این پروسه سازگار شدن، برخی موارد ممکن است حذف شود و در برخی موارد جهتگیری تغییر کند.
تصور رایج در مورد علت به حاشیه رفتن طب سنتی این است که طب سنتی چون متعلق به دنیای قدیم بوده، با ظهور علوم جدید دیگر توان مقابله با پزشکی مدرن را ندارد و در یک رقابت علمی، جای خود را به طب کلاسیک داده است. نظر شما در این مورد چیست؟
این برداشت اشتباه است. بهطور کلی جایگزین شدن طب نوین بهجای طب سنتی، یک اراده سیاسی بوده است. برای این موضوع سندهای فراوانی وجود دارد یک تلاش 300 ساله همهجانبه صورت گرفته تا طب سنتی براندازی شود و سندهای براندازی نیز وجود دارد که در کتابهایی در دانشگاه تهران به زبان فارسی چاپ شده است و هماکنون در دسترس است. تلاش برای براندازی طب سنتی از سال 1600 میلادی شروع شد و در سال 1914 به پیروزی انجامید. دکتر «سیریل اِلگود» در کتاب «تاریخ طب در ایران» مینویسد که ما از سال 1600 شروع کردیم و 300 سال تلاش کردیم تا این طب را براندازیم. در زمان شروع فعالیتمان در دوره صفویه مردم ایران طبشان را مثل دینشان میپرستیدند. مردم معتقد بودند که اگر بیماری در ایران توسط طبیب ایرانی درمان نشود، در دنیا برایش درمانی وجود ندارد؛ تا این حد به طبیبانشان معتقد بودند. و این تلاش ادامه پیدا کرد تا سال 1914 که با وضع قانون ضرورت وجود طبیب با دیپلم ایرانی و خارجی به پیروزی رسید و میخ تابوت طب سینوی در ایران کوبیده شد. این سند تاریخی ماست. سؤال اینجاست که علت موفقیت تلاش همهجانبه آنها، ناکارآمدی طب سنتی حاکم بود یا کارآمدی معجزهآسای طب نوین و یا اینکه دستهای دیگری پشت پرده بوده (مثلا دست سیاست) خود خارجیها اعتراف میکنند که طب سنتی در آن زمان در اوج کارآمدی بود. یک سندی وجود دارد که در زمان قاجار یکی از طبیبان انگلیسی میگوید که من تصمیم گرفتم که غدهای را زیر گلوی یکی از خوانین ایرانی جراحی کنم. از ایما و اشاره زنان حرمش متوجه شدم که با این جراحی من مخالف هستند. ولی با این وجود ابزار جراحی را در منزل چیدیم و پیشبندها را بستیم. ناگهان زنی که معلوم نشد چهکسی بود، گردی را که مشخص نشد چهچیزی بود آورد و از زیر دست من در گلوی فردی که قرار بود جراحی شود ریخت. به محض اینکه برگشت، با کمک آن گرد، غدهای که قرار بود جراحی شود خوب شد. تازه این اطلاعات مردم از طب سنتی بوده، مثلا اطلاعات مادران. این توانایی بالقوه طب سنتی در آن زمان بوده است. تا 50 سال پیش پزشکی در همدان بود که دارویی داشت که وقتی روی تومور سرطانی میمالید، تومور مانند پیازی که از خاک خارج میشود، از بدن خارج میشد. این توانایی طب سنتی است. این از جهت، سندهای تاریخی نشان میدهد که طب نوین با نگاه براندازی آمده است؛ اما با ابزاری سیاسی. تیمی که در سال 1600، جهت وارد کردن طب نوین به ایران آمدهاند، کادر کمپانی هند شرقی بودند؛ همان گروهی که استعمار هند را اداره میکردند. اینها بهعنوان تاجر میآیند، ولی پزشکند. چه ضرورتی دارد افرادی که برای اسلحهسازی، بلورسازی و پارچهفروشی میآیند، پزشک باشند؟! همین مسأله باعث نگاه تردیدآمیز به ماجراست. شش سال بعد که به دستور پاپ قرار است مسیحیت در تمام کشورهای اسلامی نفوذ کند، گروهی وارد ایران میشوند که مسیحیت را تبلیغ کنند. اینها هم همه پزشک بودند! مسیونرهای مذهبی که علیالقاعده برای تبلیغ مسیحیت میآیند همه پزشکند. چه ضرورتی دارد که برای تبلیغ دین و خواندن انجیل و تورات پزشک بیاید؟ اینهم خود باعث ایجاد شک و شبهه است؛ یعنی اینکه اراده سیاسی پشت این قضیه بوده. سند داریم که نادر شاه، یکی از بداخلاقترین پادشاهان عصر گذشته ما بوده، در همان روزهایی که دستور کور کردن یکی از نزدیکانش را داده بود، دستور امنیت پزشکان فرانسوی در ایران را هم صادر میکند. پس معلوم میشود اراده سیاسی دنبال این قضیه بوده و اراده سیاسی یعنی دستور بالاترین رده فرماندهی کشور. حالا در این فرصتها بگردید و ببینید آیا از این حدود 940 یا حدود هزار دارویی که در طب سنتی ایران در «مخزن الادویه» معرفی میشود یا این چند هزار دارویی که در «قرابادینات» عنوان منبع داروسازی است یا رفتارهایی که حاکم بوده، مثلا حمامهای خزینهای در آنها کیسهکشی میشده، ماساژهای خاص فنی یا حجامت انجام میشده و... آیا زیانی بر مردم وارد کرده بوده که موجب حذف آن شود؟ مثلا نعناع، زنجبیل و استقدوس، زیانی وارد کرده بود؟ حتی یک سند یا یک مقاله در تأیید این امر وجود ندارد. همه اینها و موارد بسیار دیگر نشاندهنده این است که نیت براندازی بوده است، جایگزینی طب نوین بهجای طب اسلامی یک روند رشدآمیز منطقی بهسوی علم نبوده است.
برخی معتقدند که استفاده از ابزارها و روشهای تشخیص و درمان مدرن در طب سنتی چندان مطلوب نیستند و باید بهسمتی حرکت کرد که یک پزشک طب سنتی بدون نیاز به این ابزارها از عهده طبابت بر بیاید...
بستگی دارد که جهتگیری احیای طب سنتی را چگونه انتخاب کنید. من جهتگیری کارم بهرهگیری تمام و کمال از اطلاعات طب سنتی و طب اسلامی است. من فرض میکنم در جامعهای زندگی میکنم که چنین ابزاری اصلا وجود ندارد. بنابر این سعی میکنم با تمامی امکانات طب سنتی بر فرض عدم وجود نظام طب کلاسیک از این اطلاعات بهره بگیرم و درمان کنم. آیا این فرض موفق بوده است یا نه؟ من 25 سال کار کردم و موفقیت بیشتری داشتهام. هرچه پیشتر میرویم این فرضیه کاراییاش را بیشتر میکند. ما اگر نگاه استقلالی داشته باشیم و با نگاه استقلالی برگردیم به خود طب، راه را پیدا میکنیم. چون نگاه نکردهایم و اطلاعات، امکانات و صنایع طب کلاسیک جلوی روی ماست بزرگشان کردهایم. این بزرگنمایی موجب نابینا شدن ما از اطلاعات طب سنتی و طب اسلامی شده است.
آیا رویکردهای امروز شما به طب اسلامی و آنچه از آن ترسیم میکنید، دقیقا همان طب اسلامی حقیقی است که میخواهد در تمدن اسلامی پیاده شود یا رویکردی مناسب با اقتضائات امروزی است؟
طب اسلامی در جامعه آرمانی متفاوت با امروز است. ما یک وقت است که بحث تعریف طب اسلامی را داریم و یک وقت بحث ما چگونگی پیاده کردن این طب در جامعه است و این در طب، بلکه هر روشی یک استراتژی خاص خودش را دارد. ما اگر بخواهیم طب را در شرایط کنونی جامعه علم زده پیاده کنیم، مجبوریم در خیلی از قسمتها انعطاف نشان دهیم. یکی از این انعطافها مقوله ترکیب اطلاعات طب سنتی با همین ابزارهاست. یک مقوله دیگر این است که همین طب را با همین طبیبان با ذهن آغشته به طب غربی پیاده کنیم. ما مجبوریم در شرایط کنونی از پل طبیبان طب کلاسیک بگذریم. نمیتوانیم آنها را حذف کنیم. این طب آرمانی نیست این اقتضای زمان است. چه بسا برخی از اینها سر جای خودشان بمانند، یعنی طبیبان آرمانی طب اسلامی هم بشوند و برخیشان هم کلا حذف بشوند. اصلا برخی از آنها کلا رودرروی نظام طب آرمانیاند. این استراتژیست که تعیین میکند کدامها باشند و کدامها بروند. رفتن بهسوی جامعه آرمانی بهتدریج است و شیب آن را تاریخ تعیین میکند که کجا پر شتاب بشود و کجا کم شتاب بشود. اما در جامعه آرمانی، طب اسلامی طب دیگری است و خیلی از الگوهای طب سنتی جا بهجا میشود حتی آنچه که امروز برای ما آرمان است، دیگر آرمان نخواهد بود، همچنانکه خود حکما هم تابع شرایط زمان خودشان، کتاب نوشتند. بوعلی علیه الرحمه وقتی کتاب مینوشت شرایط آرمانی جامعه زمان خود را در نظر میگرفت.
بهنظر شما بحث تعامل طب سنتی و اسلامی با طب مدرن، به شیوهای که امروز بحث میشود منطقی است؟ یعنی این امکان وجود دارد که طب اسلامی که بر مبنای معرفتشناسی اسلامی بنا شده، با طب مدرن که زمینههای پیدایش آن کاملا سکولار است، تعامل سازندهای داشته باشد؟
بهطور کلی در حوزههای مختلف، هر جا که ما با توجیه رشد علمگرایی خواستیم اخطلاط پدید بیاوریم، مرعوب علم شدیم؛ آن علم را رشد ندادیم، بلکه اسلامیزه کردیم نه اسلامی. مثلا در روانشناسی، جامعهشناسی، مدیریت و علوم سیاسی ما خیلی که پیشرفت کردیم، یک بسم الله الرحمن الرحیم یا یک به نام خدا در ابتدای علوم انسانی غرب گذاشتیم و بعد همان را گفتیم. وقتیکه وارد محتوایش میشوی میبینی که مبانی تفکر، 50 سال بعد توسط امام خمینی (رحمتالله علیه) نقد شد، و بعد یک تئوری جدیدی در اصول سیاسی کلان جهانی وارد شد و بر مبنای این تئوری، نظامی طراحی شد و پیشرفت، اما هنوز ما در دانشگاه همان تفکرات پوسیده قبلی را درس میدهیم، حالا با نام اسلام. پس وقتی در مبانی اختلافنظر وجود دارد، نمیشود از اطلاعات اینها بهره گرفت. اطلاعات ما در مبانی طب سنتی ناقص است، بنابراین اطلاعات طب کلاسیک در پیشروی ما بزرگنمایی میکند و سعی در بهکارگیری این ابزار داریم. البته اگر در جاهایی ابزار پیشرفته بود مانعی هم ندارد که از آن کمک بگیریم. بهنظر من نباید تعصبی وجود داشته باشد که طب کلاسیک را حذف کنیم؛ ولی اگر در آن قسمت برویم و در مبانی طب سنتی غور بکنیم، کاراییهایی را در آن قسمت خواهیم گرفت که این کاراییها را به هیچ وجه نمیتوانیم از بخش طب کلاسیک بگیریم. من بهطور کلی اعتقادم بر این است که هر چقدر طب ابزارگرا بشود، از مفهوم اصلی خودش که پرتو افکنی سلامت بر عام بشریت است غافل میماند. پس هر چقدر از ابزارگرایی بکاهیم، بر پرتو طب افزودیم و این مصداق اصلی «و اذا مرضت و هو یشفین»، وگرنه باید اینطور فکر کنیم که زمانی خداوند میتواند کسی را درمان کند که به ابزاری نزدیک باشد، پس به صنعتی نزدیک باشد، پس به کشور صنعتی نزدیک باشد، پس به کمپانی نزدیکتر باشد و هر گاه به هر مقداری که از اینها فاصله بگیرد؛ از درمان هم فاصله گرفته و الان اینطور است. ابزارگرایی حاکم امروز، مفهوم طب را بهگونهای جلوه داده است که خدا نمیتواند مرا شفا بدهد! (نعوذبالله).
آیا اساسا سیستمهای نظارتی مدرن، صلاحیت نظارت بر طب سنتی و اسلامی را دارند؟
اصل نظارت اصل بدیهی است، هر جامعهای به نظارت احتیاج دارد آنجایی که پیشرفتی دارد تشویقش کند و آنجایی که خطایی دارد، بترساند. اما آیا سیستم کنونی غیرمشرف و چهبسا معاند با طب سنتی، توانایی نظارت بر شبکه دیگر را دارد؟ خیر. مانند این است که به بزازها بگویید بر سیستم توزیع نفت و بنزین نظارت کنید. این دو سیستم فقط در عنوان سلامت مشترک هستند، اما در محتوا کاملا با هم فرق دارند. اینجا فردی حجامت میکند که سکته نکند و بمیرد، اما آنجا فردی دیگر، حجامت را وسیله و ابزار توسعه عفونت تلقی میکند. این دو دیدگاه کاملا متضادند و نمیتواند برکار دیگری نظارت کنند. حتی اگر مخالف هم نباشد، بازهم نمیتوانند؛ زیرا آن ناظری که در طول دوران تحصیل خود یک ساعت هم درباره حجامت و داروی گیاهی نخوانده است و روش چیدن و نگهداری و انباشت آن را نمیداند، چگونه میتواند بر آن نظارت کند. ناظر همیشه باید 10 درجه بالاتر از منظور باشد. پس این سیستم نظارتی استعداد چنین نظارتی را ندارد.
پس با این حساب آیا نوع نگاه حاکم بر نظام بهداشت و درمان کشور، قادر به تقویت طب سنتی در درون خود هست یا نه؟
نگاهها با سرعت بالا از سه منظر در شرف تغییرند. اول از منظر حاکمان کلان نظام اجتماعی کشور، که اصولگرا و بنیادگرا و ارزشگرا و انسان دوست هستند. از این جهت قطعیت و جذمیتی کامل وجود دارد که طب سنتی باید تبیین شود و به استقلال تمام مفهوم برسد. نگاه دوم رده دوم مدیریت کشور است که برخی از آنها مطلع هستند و اراده تغییر بهسوی این استقلال را دارند، ولی مطمئن نیستند که طب سنتی استعداد جایگزینی دارد یا خیر. این اعتماد را باید کارشناسان طب سنتی به آنها بدهند. این اعتماد در آنها بهوجود نیامده است که مثلا آیا میشود گفت که این بیمارستانهای بزرگ و تجهیزات وسیع میلیارد دلاری و این سیستم طبی که 44 رشته تخصصی دارد و 20 متر کتاب هم ردیف کرده است و این عنوانهای علمی که حقیقتا گستردهاند و 30 سال باید درس بخوانی تا متخصص یک رشته تحصیلی بشوی، آیا میتواند با طب سنتی که با قالبهای کهنه و برخی کلمات نامفهوم (که 200 سال پیش کنار گذاشته شدهاند) جایگزین شود؟ رعبِ در پیشرو، فوری پاسخ میدهد نه نمیشود. از آن طرف یکسری تجهیزاتی آورده است که این «نمیشود» را با بر و روی خیلی زیبا بر ذهن مجریان تثبیت میکند و از آن طرف هم میگوید این کادر را چه کنیم، این کادر وسیع و گسترده 120 هزار نفر پزشک با همین تعداد پرستار و کادر. اینها که در همین قالب درس آموختهاند، یکدفعه بیکار خواهند شد، آیا باید بروند زالو بیندازند و حجامت کنند، پس اینها چهکار باید بکنند؟ یعنی برخیها که اصلا پذیرفتهاند، میگویند پس چهکار بکنند؟ بهدلیل اینکه اولا پاسخ صریحی برای اظهار تواناییهای بالقوه طب سنتی در مقابل آن وجود ندارد. ثانیا بزرگی سیستم، سازمان و بوروکراسی نظام حقوقی که این قسمت برایش طراحی کرده، رعبی در ذهن مسئولان اجرایی پدید میآورد که با صراحت نمیتوانند پاسخ دهند که: بله، در یک برنامه پنج ساله یا 10 ساله این سیستم را مثلا بهصورت ترکیبی عوض میکنیم. یعنی بعد مفید طب نوین را میگیرم، بعد نقصش را از طریق طب سنتی در طول یک برنامه چندساله رفع خواهیم کرد. هنوز چنین ارادهای بهوجود نیامده است.
آیا شما انتقادی در نوع رویکرد دانشکده طب سنتی به این حوزه دارید؟
هر سیستمی که جدید متولد میشود، بر اساس باور طراحان سیستم متولد میشود. ما یک باور و انگیزهای داریم و بر اساس آن وارد طب سنتی شدیم و آنها هم باور دیگری دارند. اما در اینکه هر دوی ما میخواهیم یک سیستم را احیا کنیم، مشترکیم. از این جهت انتقادها انتقادهای خیلی بارزی نیست. اما همین که الان وارد این سیستم شدهاند، مبارک است. چون یک چسب ناچسبی را به سیستم درمانی کشور چسباندهاند و آن تصویب رشتههای تخصصی طب سنتی در دانشگاههاست. اما در جهتگیری فکر میکنیم که جهتگیری درمانگری تخصصگرایانه دارند و این نوع توسعه، توسعهای ملی نیست. اگر جهتگیری تخصصگرایانه باشد، طب سنتی توسعه پیدا نخواهد کرد. معنایش این است که اگر شما سالی 100 دانشجو بگیرید، این 100 دانشجو از لحاظ اطلاعات علمی به حد بوعلی سینا هم برسند مشکل درمانی کشور را نمیتوانید حل کنید. طب سنتی لایههای مختلفی دارد، تغذیه، رفتارها، تغییر آب و هوا و همه این لایهها را لازم نیست یک متخصص نظارت کند، یک نفر مطلع با یک ترم یا دو ترم درسی میتواند آن را هدایت کند. اینها را آموزش دهید که بروند پیکره جامعه را آماده کنند؛ اما اگر این متخصصها بهعنوان سر و مغز سر جایشان باشند و بهعنوان یک فرمانده کلی که جهتگیری کلی را به گروههای درجه 1 و 2 و3 اعمال میکند، پشت سرش باشد و رفتارها را توسعه دهیم. اگر بخواهیم جهتگیری تخصصگرایانه را همراه سازماندهی داروهای گیاهی در قالبهای مشخص در بیاوریم؛ همان طب کلاسیک است، البته با داروهای گیاهی؛ بنابراین فرقی از جهت محتوا نکرده است.
یعنی جهتگیری دانشکده طب سنتی بهسمت تأسیس بنای طب بر مبانی تفکرات اسلامی نیست؟
نمی توانیم بگوییم نیست، ولی به هر حال اینها به صراحت از اینکه قبولكنند میشود اطلاعات اسلامی به اطلاعات طب سنتی افزود و سیستم کاملی درست کرد، ابا دارند و میگویند چنین استعدادی در اطلاعات اسلامی وجود ندارد.
چرا فعالان جریان طب اسلامی، طرحها و نظرات خود را به حضور مقام معظم رهبری نمیبرند تا با ارائه آن، از حمایتهای علنیتر ایشان در این حوزه برخوردار شوند و بهصورتی قدرتمندانه در این زمینه فعالیت داشته باشند؟
اگر رویکرد به طرف طب سنتی اسلامی از حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم رهبری بهرهمند نبود، در همین شرایط هم قرار نداشت. ما الان پیشرفته و موفقیم. من که اینجا خدمت شما نشستهام از سال 65، با روزی یک نفر مراجعه شروع کردم و امروز فقط 10 میلیون مورد حجامت در کشور داریم، این یعنی چه؟ یعنی رهبری مطلع هستند و پیشرفتهایش را هم میدانند و دارند از جریان کلانش حمایت میکنند. و اینهاست که پرتوافکنی میکند در سیستم و موجب حمایتهای دیگر میشود. یک چشمه از آنها این است که اگر حمایتهای هوشمندانه قضات قوه قضاییه نبود، طب سنتی خفه شده و مدفون در قبرهای سه طبقه بود! تا همین امروز که با شما صحبت میکنم وزارت بهداشت یک چنین زمینهای برای حمایت، حتی برای دانشجویان خودش هم ندارد؛ همین دانشجویان فارغالتحصیل دانشگاه پزشکی آییننامه قانونی برای تجویز قانونی ندارند. پس بر اساس چه ریلی اینها (پزشکان طب سنتی) دارند راه میروند؟ ریلی که نظام برای آنها به شکل غیرمستقیم و معنوی فراهم آورده و از آنها حمایت کرده است. حالا برای عیان کردنش شاید رهبر مصلحت نداند و وقتی رهبری بارها در طول 10 سال گذشته در جمع نخبگان، دانشجویان، علما و دیگر سیاستگذاران میفرماید که علوم انسانی را دینی کنید؛ یعنی چی؟ چرا در همان جمع مثال میزنند که من در زمان ریاستجمهوری دستور دادم قانون بوعلی سینا را ترجمه کنند و کردند. چرا مثال را طبی میزنند، خب مخاطب باید بفهمد دیگر و ما میدانیم، این مقولات مقولات پیچیدهای است. این یک بحث است که هرکسی الفبای مسایل سیاسی اجتماعی را بداند، میفهمد که بیش از این انتظاری از مدیران ارشد کشوری نیست. پیکره باید کارهایش را بکند منتها پیچ و خمها را براساس دستور امام خمینی (رحمتاللهعلیه) هضم کند که در پیچ و خمهای اصلاح نظام اداری، توی راه پلهها خسته نشوید و از تشرها نهراسید و نترسید.
نظر شما در مورد تفکری که معتقد به استقلال طب سنتی از طب مدرن است چیست؟
اوضاع، خواسته یا ناخواسته در آیندهای دور یا نزدیک به این این نتیجه خواهد انجامید. این برادرخواندهها بالأخره سفرهشان را از هم جدا خواهند کرد. این دو در خیلی از جاها نمیتوانند با هم راه بیایند.
در آخر اگر موضوع مهمی باقی مانده، بفرمایید.
جهان حاضر، در تمام ابعاد به رشدی قابل ستایش رسیده است و در صنعت، تسخیر فضا، ابزار الکترونیک، ابزار ترافیک و ابزار حفاری عمق زمین، به رشد فزایندهای رسیدیم. اینکه آیا بهمنظور اصلی یعنی سعادت و سلامت بشریت، رسیدهایم یا نه، بحث دیگری است. اما به هر حال بشر به این رشد رسیده است؛ اما در تأمین سلامت به قهقرا رفتهایم و وقتیکه سلامت نباشد، تمامی این ابزارهای رشد بیهوده است و در توسعه هم میگویند که همه توسعهها در گرو توسعه انسانی است و توسعه انسانی در گرو سلامت است. همه دنیا فکرهایشان را روی هم گذاشتند و به این تعریف از سلامت رسیدند که اگر بخواهیم سلامت را توسعه دهیم با کمک طب سنتی در دنیا میسر است و در بین 34 مکتب طب سنتی جهان، برجستهترین مکاتب طب سنتی ایران، چین و هند است و طب ایران برجستهترین مکتب از حیث محتوای تئوریک، قدمت تاریخی، پشتوانه دانشمندان، استعداد سازگارسازی با فرهنگ جوامع گوناگون و استعداد برگردان به زبان علمی و رایجسازی در جهان است و اگر در این قرن که قرن عطش مردم نسبت به سلامت است، ما این طب را احیا کردیم؛ هم ابزار اتحاد جهان اسلام را داریم، هم ابزار اتحاد انسانها با انسانها را داریم، هم ابزار استقلال را بهدست آوردهایم، هم ابزار سلامت را بهدست آوردهایم و در نهایت هم باعث جلوگیری از اضمحلال بشریت به طرف نابودی ژنتیکی شدهایم. بهنظر میرسد از دیدگاه کارشناسان طب سنتی، نسل بشر در شرف مخدوش شدن است و با این کار بشریت نجات پیدا میکند و الان وقت این کار است. با توجه به موقعیت جغرافیایی، و روییدن گیاهان دارویی نادر و همچنین جمعآوری اطلاعات طب سنتی از کشورهای همجوار میتوانیم در طول سه یا چهار دهه این حرکت را به نهضتی جهانی بدل کنیم که اینکار بدون حمایت دولت میسر نیست و نتایجی دارد که از انرژی هستهای هم برتر است .
منبع: هفته نامه پنجره شماره ۱۲۹
صفحه اصلی وبلاگ طب جامع اسلامی
.......... بـسـم الله الـنّـور ..........